Monster of Despair
شاید براتون مهم نباشه
دیگه نمی تونم همه چی برام تکراری شده بی معنا بی معنی
دیگه معنی ای برای خودم بودن ندارم فکر کنم اینجا هم باید خودم نباشم
مثل دونیای واقعی غیر واقعی باشم
دیگه نمی خوام تو حرفام حسی پیدا کنید میخوام اینجاهم بی حس باشم سرد باشم نامفهوم ،
نامفهومی هایی که هزاران مفهوم و معنی پشتشون مخفی شده
دیگه قوی بودن و امید وار بودن هم حدی داره
بعضی جاها امید به معنی هیچه
هیچ چیزیه که وجود نداره
چیزیکه وجود نداره ولی سعی داری به وجودش بیاری
سعی در بدست آوردن شیعی که وجود نداره مجبوری برای بدست آوردنش تلاش کنی
و هربار شیع با ارزشی رو ازدست بدی هربار قلبت بشکنه و بدتراز قبلش بشه
وقتی بچه بودم بدبختی های زیادی کشیدم خیلی وقتا مرگ رو حس کردم ، دیدم،چشیدم، تجربه کردم ولی اشخاصی رو درکنارم داشتم که بیشتراز قبل امید وارم میکردن
بهم کلید میدادن کلید درهایی که گمشده بودن
گمشون کرده بودم
یادمه سخترین شکستی که تجربه کردم مردن پدر بزرگم بود همیشه بهم میگفت اگه دونیا رو سرت خراب شد منتظر این نباش که کسی واست درستش کنه خودت از خرابی هاش یه خونه کوجولو دورست کن و نا امید نشو بهم می گفت هیولای امید
چون بنظرش وجود داشتن این همه امیدواری درون روح ی بچه باور نکردنیه
بهم میگفت اگه کسی رو ناامید دیدی بهش کمک کن که دوباره امیدوار بشه به کارهایی که انجام میده به زندگی کردن به تسلیم نشدن اگه باوری به وجود امید نداشت تو امیدش شو شاید اینجوری راهشو باکمک گرفتن از تو پیدا کنه بهم میگفت هیچ وقت از کمک خواستن از دیگران خودمو سرزنش نکنم چون هیچ کی تنهایی به جایی نرسیده اگر هم برسه از لذت بردن با بقیه منع میشه
بهم می گفت مثل طبیعت باشم دورسته خودش درحال نابودی عه ولی برای بقیه با ارزش و حیاطیه
طبیعت هم بعضی وقت ها ناامیدی هاشو نشون میده مگه نه؟
درد هاش رو نشون میده همون طوفان که به هرجا برسه ویرانه به بار میاره
یا زلزله که بهمون نشون میده قلبش پراز شکاف ها و شکستگی هاس
رانش کوه ریزش بهمن همه و همه نشون از درد هاییه که طبیعت تو خودش ریخته ولی باعث همچین بلاهایی میشه که ما انسان ها بهشون میگیم بلاهای طبیعی
وقتی به خودم اومدم دیگه پدر بزرگی نداشتم وقتی ازم میپرسیدن چه حسی داری الان که پدربزرگت مرده منم میگفتم دیگه هیچکی نیست که باهاش دومینو بازی کنم مسخرم میکردن می گفتن این چه حسیه که داری اصلا پدربزرگتو دوس داشتی
چرا گریه نمی کنی مگه مهم نبود برات تو دیگه چه جور انسانی هستی که مرگ عزیزانت برات مهم نیست و فقط به فکر بازی ای
ولی اونا نمیدونستن که بازی کردن دومینو با پدربزرگم مثل چیدن پله هایی بود که من برای رسیدن به خوشبختی بالا میکشوندن پله هایی که مهم ترین پایش امید بود
وقتی بخواطر مریضی قلبی که داشت دوبار به آیسیو رفت و من هربار بعد مدرسه با خواهرم به دیدنش میرفتم دکترا و پرستارا تعجب میکردن می گفتن با این حالی که داره امید چندانی برای زنده بودن نداره
تو بیمارستان هم دست بردار نبودم بعداز آیسیو به ملاقاتش میرفتم و جعبه دومینو رو باخودم میبردم بهم میگفت تو فسقلی شیطون هنوز از بازی کردن بامن خسته نشدی چطور میتونستم خسته بشم اون فقد پدربزرگم نبود دوستم بود
اقواممون از اینکه من خیلی به پدر بزرگم نزدیک بودم حسودی میکردن چون پدر بزرگم از دخترا خوشش نمی اومد چون بنظرش ضعیف و جیغ جیغو ان
ولی بابام میگفت وقتی به دونیا اومدی جون تو جنگ بودیم پرستارا وقت نکردن بدنتو تمیز کنن و پدرم با همون خونی که بدنتو رنگ کرده بود بقلت کرد
میدونستم که پدر بزرگم از دخترا خوشش نمی اومد ولی تعجب میکردم که پدرم این داستان هارو انگار که هیچ وقت تعریف نکرده با هیجان و تعجب میگفت بعد از مدت ها فهمیدم که پدر بزرگم از خون میترسیده برای هیچ کدوم از ختنه کردن های نوه های پسریش هم نرفته بوده مادم الانم باور نمی کنه که پدربزرگم با پای خودش وقت تولدم پاشو بیمارستان گذاشته بوده
همش بخاطر پدر بزرگم بود که یاد گرفتم باهمه مهربون باشم اگه اون ها سرد بودن باز هم گرم باهاشون برخورد کنم گرمای خودمو به اونا ببخشم
ولی انگار دارم مثل طبیعت میشم دوروسته سرشار از امید و زندگی ام ولی درونم درحال منفجر شدنه و اتفاقات جالبی درحال وقوع نیست
احساس میکنم لقبم بجا اینکه هیولای امید باشه داره به هیولای ناامیدی تبدیل میشه
میدونم براتون مهم نیست و مهم هم نخواهد بود احساس میکنم مثل گُلی ام که داره پژمرده میشه و دیگه کسی بهش اهمیت نمیده احساس میکنم دارم نابود میشم و بقیه رو هم به نابودی میکشونم
دوس دارم وقتی باهاتون حرف میزنم احساس سبک شدن بهم دست میده
ولی فکر نکنم شماهم همین حسو داشته باشید
فکر کنم از اینکه شخصی رو اعصابتون راه بره متنفرید و اونم یه شخص احمق مثل من که نامفهوم، حرف میزنه عجیبه ،قابل درک نیست و ............
ازاینکه زیاد وراجی کردم معضرت میخوام میانه .
میدونم کسی اینو نمی خونه فقد برا دل خودم گذاشتم که یکم سبک شه
پسترش خیلی خوشکله